در کوچه پس‌کوچه‌های اطراف حرم امام رضا(ع)

  • چاپ
  • ایمیل
  • دسته : گفتمان شهر , اصلی گفتمان شهر , یادداشت تحلیلی ,
  • منتشر شده در :
  • آخرین به روز رسانی در :

ساسان نوروزی[1]

مشت محکم و سنگین، وقتی به صورت کسی می‌خورد چهره‌اش تغییر می‌کند، انگار به سطح دیگری از باور نزدیک می‌شود، دور و بر خود را نگاه می‌کند و سعی می‌کند ارزیابی‌های خود را از محیط بازخوانی کند.

در یک سال گذشته با گروه‌های مختلف اجتماعی، از مسئولان استانی و کشوری گرفته تا دانشجویان معماری و شهرسازی به بازدید بافت پیرامون حرم مطهر رضوی رفته‌ام، تقریباً تمامی آنها چهره‌ای چنین داشته‌اند. همواره سعی در آن داشتم تا درک کنم چه چیزی باعث چنین بُهتی می‌شود و این تأثیر شگرف از کجا می‌آید. پس از دیدن فیلم نسیان و همچنین هنگام خواندن نامة تعدادی از شخصیت‌های ملّی و نمایندگان مجلس دربارة وضعیت آشفتة بافت اطراف حرم مطهر همین اتفاق دوباره برای خود من افتاد، کاملاً از عمق واقعه شوکه شده بودم.

اگر بخواهم دلایل این تأثیر را مرور کنم باید دوباره به کوچه پس‌کوچه‌های بافت پیرامون حرم مطهر رضوی برگردم.

هوا هنوز تاریک است که صدای نقاره‌خانة حرم محدودة بافت پیرامون را پر می‌کند، ریتم عجیبی دارد،کاملاً حضور این صدا در این زمینه، قریب به هزار سال قابل لمس است؛ نوایی صدها ساله که بر جان شهر نشسته است. از کوچه پس‌کوچه‌های حرم مطهر رضوی صدای قدم‌های مردمی شنیده می‌شود که لبیک‌گویان به سوی حرم مطهر رضوی در حرکتند،آرام، آنقدر آرام که به نبض قلب شهر می‌ماند، باید دست بر نقاط حساس بگذاری تا لمسش کنی، تا آن را بشنوی، تا بر جانت نشیند.

به اطراف خود که نگاه می‌کنم، محوطه‌های باز و گستردة آسفالت‌شده، تمامی مسیرهای حرکت را پاک کرده است، کوچه پس‌کوچه‌های محلات قدیمی شهر دیگر خوانا نیست، این گذرها هر روز در حال تخریب است.

سعی می‌کردم راه حرکت خود را پیدا کنم، این سو و آن سو را نگاه می‌کردم، تک‌درخت‌ها و سایة مرز محدوده‌های آسفالت‌شده را به دنبال گذر‌های قدیم می‌گشتم تا راه خود را پیدا کنم، نوای طبل و سرنای نقاره‌خانه به سختی به گوش می‌رسد و تنها نشان امید‌بخش و هدایت‌کننده است،کاملاً برزخی میان شهر شکل گرفته است. در این میان پیری را دیدم که از منزل خارج شد. فکر می‌کردم شاید او هم مثل من با این همه تغییرات و تخریب انجام‌شده سرگردان باشد، در این تاریک و روشن اوّل سحر اما پیرمرد آرام و مطمئن مسیر خود را طی می‌کرد. جهت حرکت او را که دنبال کردم تک‌درخت‌های جدا از هم و باقی‌مانده در میدان برایم معنا شد، امتداد گذر و تک‌خانه‌های باقیمانده شناخته شدند. به دنبال او به راه افتادم. در افق حرکت این پیر حرم مطهر نمایان گشت، حرکت قدوم این پیر در ادامة ضرب‌آهنگ نقاره‌خانه حرم مطهر نبض شهر را در من جاری کرد. تک‌تک خانه‌ها، مساجد، درختان، تکیه‌ها، سایه‌ها، سردر‌ها، نما و نشانه‌های بافت هر یک در کنار قدوم این پیر خود را نمایاند. انگار تمام مسیر برای او روشن بود. روشنایی که از منبع اصیل دعوت‌کننده سرچشمه می‌گیرد و دل او را روشن می‌کند.

هر روز یکی از این راه‌بلدان شهر را از دست می‌دهیم. هر روز یکی دیگر از راه‌های اصیل این شهر را با تخریب ساختمان‌های آن و پاک کردن مرزهای سنت و تاریخ از میان می‌بریم. خیابان‌های اصیل و تاریخی خود را که با حرم مطهر رضوی رابطة کهن داشته و با قدوم زائران با خاک پای زائران و ارادتمندان حضرت متبرک شده حذف می‌کنیم. گذرهای تاریخی بازار و راسته‌ها همه و همه بر اساس حضور در محضر امام معصوم در طول سالیان ساخته شده، اصلاح شده، صیقل خورده و در نهایت شهری را با تجربه چند صد ساله ساخته است. «نسیان» و نامة بزرگان هر دو بازگویی فراموشی ماست از ارزش‌های شهر بهشت، شهر آقا امام رضا‌(ع)، شهر تعظیم در برابر امام.

و اما اگر چشمان ما توان دیدن داشته باشد، هنوز آفتاب حضرت در قلب این شهر در تابش است، کاش فرصتی باشد پا به پای پیران سالخورده راه را در این برزخ بیاییم و از این بُهت نجات یابیم.

گرگ و میش است.

 

[1] -کارشناسی ارشد مرمت و احیای بناها و بافت‌های تاریخی