بافت اطراف حرم رضوی و عارضة گسست تاریخی

  • چاپ
  • ایمیل
  • دسته : گفتمان شهر , اصلی گفتمان شهر , یادداشت تحلیلی ,
  • منتشر شده در :
  • آخرین به روز رسانی در :

بافت اطراف حرم رضوی و عارضة گسست تاریخی

سید صدرا میردامادی[1]

چندی است بنا بر اخبار روزمره، چالش‌های شهری به یکی از اساسی‌ترین سوژه‌های مهم خبرساز ایران تبدیل شده است؛ موضوعاتی از قبیل درآمدهای پایدار و شهرفروشی، ریشه‌های فساد در مدیریت شهری، رشد بی‌قوارة مگامال‌ها در شهرهای ایران و بحران هویت تاریخی و فرهنگی شهرها، ماجرای املاک نجومی و حادثة پر‌دامنة ریزش ساختمان پلاسکو و آتش‌سوزی برج سلمان مشهد، تخریب خانه‌های تاریخی تهران و این اواخر ماجرای تخریب مهدیة هفتاد سالة مرحوم عابدزاده در مشهد.

این دست اخبار، غالباً با حجم معتنابهی از مطالبات مدنی و شهری که بیشتر سویه‌های میراث فرهنگی و شفافیت‌خواهانه دارد، همراه است و این‌همه نشان‌دهندة ظهور یک حرکت اجتماعی به غایت مثبت و امیدبخش است. در این حرکت اجتماعی، شهر و تمامی ابعاد زندگی شهری به عنوان یک امر مدرن در حال تبدیل شدن به دغدغه‌ای جدّی در میان شهروندان و رسانه‌ها هستند.

اما در این میان، یکی از بزرگ‌ترین طرح‌های توسعة شهریِ معاصر (ای بسا بزرگ‌ترین طرح مداخله‌ای در بافت‌های شهری) یعنی طرح توسعة بافت اطراف حرم مطهر امام رضا(ع) در مشهد که از آغاز آن بیش از دو دهه می‌گذرد، از رصد دقیق رسانه‌ها و پژوهشگران متعهد و مطالبة نهادهای مدنی به دور بوده است و تنها تا امروز رسانه‌های مشهدی به آن از زاویة بیرونیِ ماجرا نگاه کرده‌اند. حتی تا چندی پیش، ابعاد و عمق ماجرا در فضای غبارآلودی قرار داشت و چه برای ساکنان محلات اطراف حرم و چه برای سایر مردم مشهد غیرشفاف بود.

با نگاه به مطالعات، اسناد و ضوابط تدوین‌شدة این طرح به خوبی روشن می‌شود که فارغ از به‌وجود آمدن نیازهای جدید شهری و افزایش جمعیت مجاوران و زائران مشهد الرضا، برای اجرای چنین طرحی در مهم‌ترین بافت شهریِ مذهبی در ایران، عملاً توجه چندانی به مقولة تاریخ فرهنگی، زمینه‌ها و تعلقات اجتماعی مردم و پیوندهای تاریخی این بافت شهری و نسبت آن با حرم هزارسالة رضوی و تجربه‌ها، حافظه و تصویر مشهد در سده‌های گذشته نشده است.

به نظر می‌رسد خوانشی از تفکر نوسازی و مدرنیزاسیون در ایران معاصر این وضعیت را در شهرهای ایران به وجود آورده است که تحقق نوسازی و توسعه را با سنت (با فهم وارونه و صوری از آن) و مظاهر تاریخی آن در تضاد می‌بیند و تداوم سنت از رهگذر بازخوانی انتقادی آن را زمینه‌ساز توسعه نمی‌داند. این تلقی از توسعه و نوسازی که ظرف سنت را عنصری دست و پاگیر بر سر راه پیشرفت و آبادانی شهرها و کشور می‌بیند در عارضة ضدتوسعة «گسست تاریخی» ریشه دارد. این عارضه‌ صورتی تاریخی دارد؛ به این معنا که از قرن‌ها پیش از این، گریبانگیر آگاهیِ اجتماعی ما ایرانیان بوده است و موضوع آن عبارت است از فقر تفکر و تجربة تداوم تاریخی در همة تصمیم‌گیری‌های سرنوشت‌ساز که نتیجه‌اش وجود جزیره‌هایی از تغییرات دوره‌ای و کم‌رمق و انفکاک هر دوره از دوره‌های بعد و در عمل وجود رشته‌هایی از دوره‌هایی کوتاه‌مدت در تاریخ ایران بوده است.

طرح بزرگ توسعة بافت پیرامون حرم به نام‌های گوناگون معاصرسازی یا طرح توسعة‌ بافت پیرامون حرم امام رضا(ع) که دست‌کم در بیست سال گذشته بافت مرکزی شهر مشهد را به دگرگونی‌های بی‌محابا دچار کرده است، به وضوح در همین عارضه ریشه‌ دارد. از این عارضه‌ می‌توان به گسست تجربة تاریخی تعبیر کرد و نشانه‌های آن در تمام دوره‌های تاریخی و قرون گذشته ایران به این صورت بوده است که سلسله‌های شاهان با جنگ و خونریزی به نحوی به پاکسازی سلسله‌ها و اقدامات و روندها و آثار دوره‌های پیش از خود دست زده‌اند.

دکتر محمدعلی همایون‌کاتوزیان نظریه‌پرداز تاریخ و سیاست ایران تبیین بنیادینی از ریشه‌های مشکلات تاریخی توسعة اقتصادی و سیاسی ایران به دست می‌دهد که تقریر اصلی آن در مقدمة مقالة مهم «ایران، جامعة کوتاه‌مدت» او آمده است. او در این مقاله می‌گوید: «ایران بر خلاف جامعة درازمدت اروپا جامعه‌ای کوتاه‌مدت بوده است. در این جامعه تغییرات -حتی تغییرات مهم و بنیادین- اغلب عمری کوتاه داشته است. این بی‌تردید نتیجة فقدان یک چهارچوب استوار و خدشه‌ناپذیر قانونی است که می‌توانست تداومی درازمدت را تضمین کند.»

به این معنا تغییرات مطمح نظر برنامه‌ریزان توسعة اطراف حرم امام رضا(ع) نوعی پاکسازی تمام تجربه و حیات تاریخی زندگی گذشتگان به نام تسهیل امر زیارت بود که به مدرن‌سازی فرمالیستی این بافت می‌انجامید؛ در حالی که خود امر زیارت در منظومة سنت، مفهومی معنادار است. کاتوزیان با رویکرد جامعه‌شناسی تاریخی به درستی نام این پدیده را جامعة کوتاه‌مدت گذاشته است و می‌توان عناصر این تحلیل تاریخی از فرهنگ و سیاست ایران را به خوبی در الگوهای توسعة شهری و به طور خاص در نمونة مشهد مشاهده کرد.

او جامعة کوتاه‌مدت ایران را به خانه‌های کلنگی تشبیه می‌کند که اتفاقاً کاملاً با وضع این بافت انطباقی تمثیل‌گونه دارد: «گویاترین کلام برای توصیف ماهیت کوتاه‌مدت جامعة ایران اصطلاح خانة کلنگی است. بیشتر این خانه‌ها بناهایی است که بیش از سی (یا حتی بیست) سال ندارد و اغلب از شالوده و اسکلتی مناسب نیز برخوردار است. در مواردی معدود، این خانه‌ها ممکن است فرسوده شده باشد و نیاز به مرمت داشته باشد، اما آنچه سبب محکومیت آن‌ها می‌‌شود و در نهایت ساختمان را بی‌ارزش قلمداد می‌کند و فقط ارزش زمین را به حساب می‌آورد، این داوری است که معماری این ساختمان‌ها و یا طراحی داخلی آن‌ها بنا بر آخرین مد و پسند روز کهنه شده است. بنابراین به‌جای نوسازی آن خانه یا هر بنای دیگر و افزودن بر سرمایة مادی موجود، کل آن ساختمان به دست مالک یا خریدار ویران می‌شود و بنای جدید بر زمین آن بالا می‌رود. از این روست که صاحب این قلم گاه برای توصیف جامعة کوتاه‌مدت ایران آن را «جامعة کلنگی» نامیده، یعنی جامعه‌ای که بسیاری از جنبه‌های آن -سیاسی، اجتماعی، (حقوقی) آموزشی، ادبی- پیوسته در معرض این خطر است که هوی و هوس کوتاه‌مدت جامعه با کلنگ به جانش افتد.»

این تحلیل تاریخی از وضعیت فرهنگ و سیاستِ ایران در دهه‌‌های گذشته چه پیش و چه پس از انقلاب خودش را در گونه‌ای از اندیشة توسعه بازتولید کرده است که از سنت و جلوه‌های هویتی آن به کلی غفلت ورزیده است. جلوه‌هایی که عامل همبستگی و پیوند با تبار فرهنگی ما ایرانیان بوده است و شهرها بستر ظهور این تبار هستند. به نظر می‌رسد جز با بازخوانی آگاهی تاریخی و فرهنگی در سنت ملّی و دینی‌مان نمی‌توان به تصویر درستی از نسخة ایرانی توسعه و پیشرفت دست یافت. و جز از مسیر درک درست سنت به عنوان منظومه‌ای سیال، پویا و زنده نمی‌توان گذاری به سلامت به تجدد از نوع ایرانی‌اش داشت. تجربه‌ای که غرب آن را با زیست‌جهان خود پشت سر گذاشته و باید از آن تجربه در زمینه و زمانة خود به فراخور بود و نمود اینجا و اکنون بهره ببریم؛ چراکه آزموده را آزمودن خطاست.

 

 

[1] - سیدصدرا میردامادی؛ روزنامه‌نگار و فعال فرهنگی